قدس آنلاین - گروه استانها - رقیه توسلی: مثل هرروز، داگ آپارتمان بغلی و کدبانوهای ساختمان خودمان، کولاک براه انداخته اند. آخر همسایگانی داریم که بهارها و تابستان ها - پشت به آشپزخانه مینیاتوری شان - روی بالکن غذا طبخ می کنند.
با خودم مفاتیح آورده ام اما دیالوگ طبقات، خیلی بلند و روشن می ریزد توی بالکن و ضد تمرکز است.
منتظر می مانم تا از مانورِ اصوات کاسته شود و چشمم را پی دیدن ساختمان های عظیم الجثه می فرستم... مشغول تماشای رخت های شسته همسایگان دورتر می شوم... آفتاب و ابر را نگاه می کنم و ناخودآگاه همراه بانوی واحد فوقانی که پیاز در ماهیتابه می ریزد دست می چرخانم.
از بیخود شدنم در اتمسفرِ بالکن، غرق لبخندم که «یاکریم»ی پَر می زند و روی نرده خانه فرود می آید. انگار با بَق بَقوهایش سلام هم می کند.
سر تکان می دهم و بی مقدمه برایش کمی از مهربانی آدم های گذشته درد و دل می کنم. از خوبانی که به وقت رمضان، از افطارشان مرحمتی هم به همسایه ها می رساندند. از وقت هایی که در کوچه ی پدری، یا نذری می بردیم یا نذری می آوردند.
«یاکریم» نمی رود... خوب به حرف هایم گوش می دهد... پَر باز می کند، قدم می زند و نگاهم می کند.... و به کلمات صمیمیت و دوست داشتن، به نظرم تعمق بیشتری نشان می دهد.
پنج دقیقه می گذرد از متکلم وحده بودنم و سکوت که برقرار می کنم - پرنده عزیز - بق بقوکنان می رود و صداهای خش دار و پُرهمهمه هم، انگار.
دعای مُجیر را باز می کنم. بالکن رنگ آبی اش از همیشه پُررنگ تر می شود.
رمضان نوشت: گاهی هم برداشت های اشتباهی می کنیم دیگر... بشریم و جایز الخطایی... در سفره افطارم - امشب - خرما و چای گذاشته ام و یک سینی از دستپخت همسایه را... کتلت و فرنی نذری چه طعمی دارد!
نظر شما